طوطیانیوز: در طول قرن بیستم بزرگترین قدرتهای جهان در قالب آزمایشهای انبوه انسانی درد وحشتناکی را بر شهروندان خود تحمیل کردند. کمتر از صد سال پیش آلمان نازی امپراتوری ژاپن، اتحاد جماهیر شوروی و ایالات متحده همگی در حال انجام آزمایشهایی بودند که هر کدام انگیزههای بیمارگونه خود را داشتند.
به گزارش طوطیانیوز به نقل از فرارو، آلمان نازی برای پیشبرد سیاستهای نژادپرستانه خود تلاش میکرد و ژاپن محدودیتهای تواناییهای انسان در اردوگاههای مرگ خود را مورد آزمایش قرار میداد. در ادامه چنین تحقیقاتی ایالات متحده یک برنامه کنترل ذهن را راه اندازی کرد که تنها چند دهه بعد کشف شد. همین امر را میتوان برای مطالعه دیگری در ایالات متحده در مورد سیفلیس که هنوز جوامع به حاشیه رانده شده را آزار میدهد مورد اشاره قرار داد. علاوه بر این، در روزهای آغازین جنگ سرد علیرغم آن که نگرانیها در مورد جنگ اتمی افزایش یافت اتحاد جماهیر شوروی آزمایش وحشتناکی را انجام داد تا مشخص کند که چگونه میتواند در میدان جنگ در صورت حملات هستهای در سراسر اروپا پیروز شود. تا به امروز تعداد افرادی که در چنین آزمایشهایی کشته شدند ناشناخته است و احتمالا هرگز واقعا کشف نخواهند شد. در ادامه به برخی از وحشتناکترین آزمایشهای انبوه انسانی که در قرن بیستم انجام شده خواهیم پرداخت:
آزمایشهای پزشکی نازیها
آزمایشهایی روی انسانها توسط نازیها در طول جنگ جهانی دوم انجام شد. آدولف هیتلر و دیگر رهبران قدرتمند نازی مانند "هاینریش هیملر" از سال 1933 تا 1945 کارزاری را برای "پاکسازی" جامعه آلمان از کسانی که به عنوان تهدیدهای بیولوژیکی برای نژاد آریایی ایده آل تلقی میشدند هدایت کردند.سیاستهای نژادی ایجاد شده توسط آلمان نازی مشخص میکرد که یهودیان، کولیها و اسلاوها از جمله لهستانیها، چک تبار ها، روسها و صربها از نظر نژادی "انسانهای فرودست" هستند و بنابراین باید از جامعه حذف شوند. مقامهای نازی از پزشکان و متخصصان ژنتیک، روانپزشکان و انسان شناسان آموزش دیده پزشکی دعوت کردند تا سیاستهای خود را در مورد نژاد توسعه دهند و سعی کنند چیزی را ایجاد نمایند که در واقع "اَبَر سربازان نازی" قلمداد میشدند.
آن کارزار با سیاست عقیم سازی دسته جمعی در بیمارستانها آغاز شد. در جریان آن کارزار عقیم سازی حدود 400 هزار آلمانی در دهه 1930 میلادی انجام شد. در حالی که میلیونها یهودی و افرادی از نژادهای دیگر در سراسر رایش سوم جمع آوری شده و به اردوگاههای مرگ نازیها فرستاده شدند پزشکان موظف شدند آزمایشهایی را بر روی تعدادی از این زندانیان انجام دهند.
پزشکان آزمایشهایی را بر روی زندانیان در ارتفاع بالا انجام دادند تا حداکثر ارتفاعی را که در آن خدمه نیروی هوایی آلمان میتوانند با استفاده از چتر نجات به محل امن پرواز کنند تعیین کنند. یک محفظه کم فشار برای شبیه سازی شرایط ارتفاع تا 20736 متری استفاده شد. از 200 فرد تحت آزمایش 80 نفر به سرعت جان خود را از دست دادند. دانشمندان هم چنین آزمایشهای انجماد را بر روی زندانیان انجام دادند تا بهتر بفهمند که سربازان چگونه میتوانند در سرما زنده بماند. آنان قربانیان را در مخازن آب سرد غوطه ور میکردند تا مشخص شود چه مدت زمانی به طول میانجامند تا بمیرند.
برخی از آنان تا سه ساعت در زیر آب فرو میرفتند. برخی دیگر مجبور میشدند در هوای آزاد با دمای منفی شش درجه سانتیگراد بایستند بسیاری از آنان با یخ زدن بدن شان از درد فریاد میزدند. پزشکان نازی هم چنین روشهایی را برای گرم کردن افراد آزمایش کردند و یکی از دستیاران بعدا شهادت داد که برخی از قربانیان "برای در معرض گرما قرار گرفتن در آب جوش انداخته شده اند". هم چنین، آزمایشهایی برای مطالعه روشهایی در مورد چگونگی نوشیدن آب دریا انجام شد. افراد تحت آزمایش از غذا محروم میشدند و فقط آب دریا تصفیه شده به آنان داده میشد. هم چنین آزمایشهایی بر روی بیماران برای توسعه داروها و روشهای درمانی برای آسیبها و بیماریهای پرسنل نظامی آلمانی انجام شد.
در اردوگاههای کار اجباری از جمله در داخائو در شمال مونیخ دانشمندان از زندانیان برای آزمایش ترکیبات ایمن سازی و آنتی بادیها به منظور پیشگیری از بیماریهای مسری از جمله مالاریا، تیفوس، سل، تب حصبه و هپاتیت عفونی استفاده کردند. به افراد تحت آزمایش برای بررسی تاثیر پلی گال مادهای که برای کمک به لخته شدن خون طراحی شده قرص پلی گال داده شد و سپس از طریق گردن و قفسه سینه به آنان شلیک شد و یا بدون بیهوشی دست و پاهای شان قطع شدند. پزشکان در اردوگاه کار اجباری راونسبروک بازسازی استخوان، ماهیچه و اعصاب و هم چنین پیوند استخوان از فردی به فرد دیگر را آزمایش کردند. در آن آزمایشهای وحشتناک، استخوان ها، ماهیچهها و اعصاب قربانیان بدون بیهوشی برداشته شد و آنان از درد و ناتوانی رنج میبردند. پزشکان در اردوگاه هم چنین داروهای جدید تولید شده سولفا (سولفانیل آمید) را آزمایش کردند.
آنان بیماران را برای تقلید از زخمهای میدان جنگ مثله کرده و زخمها را با باکتری آلوده میکردند تا اثربخشی سولفونامید و سایر داروها را آزمایش کنند. نازیها هم چنین آزمایشهایی را برای ضربه زدن به سر (که در آن برای آزمایش اثرات مکرر بر سر یک زندانی میکوبیدند)، آزمایشهای مالاریا (که قربانیان عمدا به مالاریا مبتلا شده بودند و با داروها درمان میشدند) و آزمایشهایی برای ارزیابی تاثیر سموم مختلف انجام دادند. برخی از قربانیان بر اثر مواجهه با سم جان باختند در حالی که برخی دیگر بلافاصله کشته شدند تا پزشکان یک بیمار مسموم را کالبدشکافی کنند. آزمایشهای سم به شدت توسط نازیها ثبت و عکسبرداری شد. افراد مورد آزمایش هم چنین عمدا در معرض گاز خردل قرار گرفتند تا پزشکان موثرترین درمان را برای سوختگی با گاز خردل بیابند. آزمایشهای مشابهی روی سوختگی فسفر انجام شد.
تحقیقات دانشگاهیان به دنبال اثبات "حقارت نژادی یهودی" بود پزشکان دیگر تلاش کردند تا راههایی را بیابند که از طریق آن مخزن ژنی آریاییها تقویت شود. یکی از این پزشکان به نام "یوزف منگله" در آشویتس با نام مستعار "فرشته مرگ" شاید شناخته شدهترین پزشک نازی به دلیل آزمایش هایش بر روی دوقلوها بود.
از سال 1943 تا 1944 میلادی آزمایشهای او مورد توجه فرماندهان عالی نازیها بود، زیرا یکی از دوقلوها میتوانست به عنوان یک نمونه تحت آزمایش و دیگری به عنوان نمونه تحت کنترل عمل کند و منگله هم چنین امیدوار بود که تحقیقات اش بتواند کشف کند که نازیها چگونه میتوانند دوقلوهای بیش تری داشته باشند. آزمایشهای بیرحمانه او شامل قطع اندامهای سالم، آلوده کردن عمدی دوقلوها به بیماریهایی مانند تیفوس، انتقال خون از یک دوقلو به دیگری و دوختن دوقلوها برای ایجاد دوقلوهای به هم چسبیده بود.
یکی از بازماندگان آن کارزار مدعی است که منگله خون دوقلوهای جنس مخالف را برای تغییر جنسیت متقابل تزریق کرده، روی دستگاه تناسلی دوقلوها آزمایش کرده و سعی کرده بود دستگاه ادراری یک دختر هفت ساله را به روده بزرگ خودش بچسباند. اکثر دوقلوها در طی مراحل منگله جان خود را از دست دادند، اما اگر یکی از آنها زنده نمیماند کشته شده و برای کالبدشکافی مورد بررسی قرار میگرفت. از 1500 دوقلوی مورد آزمایش تنها حدود 200 نفر زنده ماندند. نازیها هم چنین آزمایشهای عقیم سازی و باروری را انجام دادند و به دنبال راهی برای عقیم سازی میلیونها نفر با حداقل زمان و تلاش بودند.
جراحی، انواع داروها و استفاده از اشعه ایکس همگی مورد آزمایش قرار گرفتند و هزاران قربانی عقیم شدند. در مجموع، صدها پزشک در کشتارها و آزمایشهای نازیها بر روی زندانیان شرکت داشتند. علیرغم آن که تقریبا ده درصد از جمعیت آلمان تا سال 1945 به عضویت حزب نازی درآمدند این رقم بیش از نیمی از کل پزشکان آلمانی بود. پزشکانی که برای دولت نازی کار میکردند نابودی بیماران را راه حل درستی برای بیماریهای روانی و افرادی میدانستند که از نظر ژنتیکی ناقص بودند. سالها به طول انجامید تا برخی از مجرمان به دست عدالت سپرده شوند. پس از جنگ جنایات پزشکان نازی در دادگاهی که به عنوان محاکمه پزشک انجام شد. با این وجود، برخی از پزشکان نام خود را تغییر دادند یا از آلمان فرار کردند. از 23 پزشکی که در دادگاه نورنبرگ محاکمه شدند 15 نفر محکوم به حبس و هفت نفر به اعدام محکوم شدند.
واحد 731
هزاران مایل دورتر از آلمان نازی یک قدرت امپراتوری دیگر نیز در طول جنگ جهانی دوم آزمایشهای شنیع انسانی را انجام میداد. هزاران زندانی وارد واحد 731 ارتش امپراتوری ژاپن شده با اسم رمز دپارتمان پیشگیری از بیماری همه گیر و تصفیه آب ارتش کوانتونگ به مثابه خوکچههای هندی انسانی برای آزمایش مورد استفاده قرار گرفتند.
مردان، زنان و کودکان بیگناه به وحشیانهترین شیوههای که میتوان تصور کرد کشته شده، زنده تشریح شدند، آلوده به ویروسهای مرگبار شدند، مورد تجاوز قرار گرفتند و برای تمرین هدف با شعله افکنها و حتی "بمب طاعون" مورد استفاده قرار گرفتند. ناظر تمام این جنایات غیر قابل توصیف "گشیرو ایشی" یک جراح کاریزماتیک و ناسیونالیست متعصب و افراطی بود که امروزه به عنوان معمار جنایات اردوگاه مرگ بدنام قلمداد میشود.
ایشی جراح ارتش واحد تحقیقات جنگ بیولوژیکی را در سال 1936 برای مطالعه جنگ میکروبی، قابلیتهای تسلیحات و محدودیتهای بدن انسان تاسیس کرد. او این کار را با بودجه قابل توجه دولتی و دریافت چراغ سبز از سوی امپراتور هیروهیتو انجام داد. نظامیان ژاپنی اجازه ساخت ساختمانهای بلند را نمیدادند تا خشونت درون دیوارهای محوطه مشاهده نشود. در واقع، آن آزمایشها در هالهای ابهام و راز صورت میگرفت.
نیروی هوایی ژاپن نیز هر هواپیمایی که آن منطقه نزدیک میشد ساقط میکرد. پس از راه اندازی کارزار پلیس نظامی شروع به تعقیب قربانیان برای واحدهای آزمایش کرد که بسیاری از آنان غیر نظامیان چینی از جمله کودکان بودند. ارتش هم چنین اسرای جنگی روسی، انگلیسی و آمریکایی را به آنجا فرستاد. زندانیان عمدا سالم نگه داشته میشدند و در مواقعی با رژیم غذایی حاوی برنج، گوشت و ماهی تغذیه میشدند. بنابراین، بدن آنان برای آزمایش در شرایط خوبی قرار میگرفت.
ایشی و کارکنان اش از تاکتیکهای وحشتناکی برای حفظ نمونههایی از اندامهای خاص برای آزمایشهای خود استفاده کردند. اگر ایشی یا یکی از همکاران اش میخواستند روی مغز انسان تحقیق کنند به نگهبانان دستور میدادند که نمونه مفیدی برای آنان بیابند. یک زندانی را از سلول اش انتخاب میکردند نگهبانان او را نگه میداشتند در حالی که نگهبان دیگری با تبر سر قربانی را باز میکرد. مغز او استخراج میشد و بلافاصله به آزمایشگاه انتقال مییافت. سپس جسد را نزد پاتولوژیست و سپس برای از بین بردن به کوره انتقال میدادند. آزمایشهای مرتبط با جنگ میکروبی نیز بخش مهمی از فعالیتهای واحد 731 بودند. ایشی و سرسپردگان اش گونههای کشندهای از ویروسها را برای از بین بردن جمعیت چین پرورش میدادند.
بر اساس گزارشها میکروبهای کافی برای کشتن همه افراد روی زمین به میزانی چندین برابر ایجاد شد با تولید 300 کیلو باکتری طاعون در هر ماه، 500 کیلو سیاه زخم و نزدیک به یک تن اسهال خونی و وبا. کودکان تحت آزمایش قرار گرفته با شکلاتهای حاوی سیاه زخم و بیسکوئیتهای آلوده به طاعون تغذیه میشدند و به زندانیان بزرگتر غذا و نوشیدنیهای آلوده به تیفوس داده شد. در یکی دیگر از آن جنایات ارتکابی مردانی به سیفلیس مبتلا شده و سپس مجبور شدند به سایر زندانیان تجاوز کنند چرا که هدف از آن کار تشخیص نحوه انتقال آن بیماری بود.
علاوه بر آن، زنان به زور باردار میشدند تا نوزادان شان در آزمایشها مورد استفاده قرار گیرند اگرچه نوزادان در واحد 731 به دنیا آمدند، اما هیچ کدام زنده نماندند. صدها زندانی که در زمان تسلیم ژاپن در پایان جنگ زنده بودند در حالی که ارتش امپراتوری تلاش میکرد جنایات خود را بپوشاند به قتل رسیدند و دفن شدند. در یکی از آزمایشهای مرگبار افرادی به تیرهای چوبی بسته شده بودند و از طریق بمبهای مملو از باکتریهایی که از هواپیما پرتاب شده بودند یا در فاصله نزدیکی منفجر شدند در معرض سیاه زخم قرار گرفته بودند.
سه روز پس از پرتاب بمب اتمی در ناکازاکی به سربازان دستور داده شد تا استخوانهای سوخته زندانیان مقتول را برای پنهان کردن جنایات دفن کنند. حجابی که بر جنایات ایشی کشیده شده بود بدان معنا بود که او علیرغم وحشت آفرینی اجازه داشت روزگار خود را با آرامش سپری کند و در نهایت در سال 1959 میلادی بر اثر ابتلا به سرطان گلو درگذشت.
مانور هستهای توتسکویه
با پایان جنگ جهانی دوم ایالات متحده و اتحاد جماهیر شوروی خود را در یک مسابقه تسلیحات هستهای یافتند. ایالات متحده پیشتر با پرتاب دو بمب اتمی بر روی ژاپن در سال 1945 یکی در هیروشیما و دیگری در ناکازاکی توانایی وحشتناک تسلیحات هستهای خود را نشان داده بود و با انجام این کار نشان داد که قدرت جدیدی در صحنه جهانی ظهور کرده است. همزمان شکاف در روابط امریکا و شوروی به دلیل اختلافات ایدئولوژیک ترس از جنگ جهانی سوم افزایش یافت. اولین آزمایش تسلیحات هستهای اتحاد جماهیر شوروی در سال 1949 انجام شد و آن کشور 17 آزمایش دیگر را طی پنج سال آینده از جمله ده مورد آزمایش را در سال 1954 انجام داد. با این وجود، یک آزمایش متفاوت از سایر آزمایشها بود. ارتش شوروی در سپتامبر 1954 میلادی یک بمب هستهای 40 کیلوتنی RDS-4 را در منطقه اورنبورگ جنوبی روسیه منفجر کرد.
این بمب دو برابر قویتر از بمبی بود که نه سال پیش از آن توسط ایالات متحده برای پایان دادن به جنگ جهانی دوم روی ناکازاکی انداخته شد و آن انفجار نزدیک به 45000 سرباز ارتش سرخ و همچنین 10000 غیرنظامی رخ داد. آن مانور بعدا به عنوان مانور هستهای توتسکویه شناخته شد. این اولین مانور برای استفاده از تسلیحات هستهای به منظور آمادگی برای جنگ هستهای و قرار دادن نیروها در حوزه میدانی بر روی زمین در مجاورت یک انفجار هستهای بود. آن منطقه بدان خاطر برای انجام انفجار انتخاب شده بود چرا که شبیه نقطهای در آلمان غربی بود که نیروهای شوروی برای جنگ علیه نیروهای غربی عبور کرده از خطوط ناتو برنامه ریزی کرده بودند. رهبران شوروی میخواستند بدانند موجودات زنده تا چه اندازه میتوانند به یک انفجار هستهای نزدیک شوند و آیا نیروهای آنان میتوانند از شکافی که از طریق ویرانی ناشی از انفجار بمب هستهای پرتاب شده در میدان جنگ ایجاد شده عبور کنند یا خیر.
آنان هم چنین میخواستند بدانند که آیا سربازان میتوانند بلافاصله پس از اصابت بمب اتمی در میدان نبرد بجنگند یا خیر. علاوه بر این، اگرچه به ساکنان محلی دستور داده شد که منطقه اطراف را تخلیه کنند بسیاری از آنان ماندن در خانه شان را انتخاب کردند. خانهها سوختند و تعداد افرادی که در نتیجه آن مانور کشته، معلول و یا بیمار شدند ممکن است هرگز مشخص و فاش نشود. آن مانور تنها در پی سقوط اتحاد جماهیر شوروی در دهه 1990 آشکار شد.
طبق دادههای موجود در مقالهای چاپ شده در نیویورک تایمز در سال 1995 میلادی فیلمی از آن آزمایش از آرشیو نظامی شوروی نشان میدهد که شوروی نیروهای خود را در معرض تشعشعاتی 10 برابر بالاتر از حداکثر تشعشات مجاز در یک سال کامل برای سربازان آمریکایی قرار داده بود. آن فیلم هم چنین نشان میدهد که سربازان برای مدت زمانی طولانی در معرض سطوح بالایی از تشعشعات بدون محافظت کافی در برابر اثرات آن قرار داشتند. برای آزمایش تاثیرات فوری بر موجودات زنده دامهایی را نیز در اطراف محل انفجار قرار دادند که بسیاری از آنها از بین رفتند. به افراد شرکت کننده در مانور وعده سه ماه حقوق داده شده بود. به آنان گفته شده بود از نوع جدیدی از سلاح در مانور استفاده خواهد شد و از آنان تعهد گرفته شده بود که آن آزمایش محرمانه باقی بماند.
بر اساس گزارشها بسیاری از افرادی که در آن روز در آن منطقه بودند به سرطان مبتلا شدند و پس از آن نقایص مادرزادی، بیماریهای هماتولوژیک و ناهنجاریهای کروموزومی مشاهده شد. سربازان شوروی تنها سربازانی نیستند که در سالهای پس از جنگ جهانی دوم در آزمایشهای تسلیحات هستهای شرکت داشته اند. ایالات متحده، بریتانیا و فرانسه نیز همگی سرباز فرستادند تا شاهد انفجارها باشند البته از فاصلهای دورتر از سربازان شوروی در سال 1954.
پروژه اِم کِی اولترا
این پروژه یک برنامه فوق مخفی و غیرقانونی بود که توسط سیا انجام شد. هدف از این برنامه توسعه روشها و داروهایی بود که میتوانست در بازجوییها برای تضعیف مظنونان و اجبار به اعتراف توسط انان از طریق شستشوی مغزی و شکنجه روانی استفاده شود. این پروژه پس از ان برنامه ریزی شد که سیا متقاعد شده بود که کمونیستها دارویی را کشف کرده اند که به آنان اجازه میدهد ذهن انسانها را کنترل کنند. بنابراین، آن نهاد اطلاعاتی امریکایی آزمایش داروهای مخدر خود را که میتوانست علیه دشمنان مورد استفاده قرار گیرد اغاز کرد. پروژه ام کی اولترا در سال 1953 شروع شد و تا سال 1973 برای دو دهه به شکلی حیرت آور اجرا شد، اما تنها در سال 1975 هنگامی که توسط کنگره امریکا و کمیسیون جرالد فورد در مورد فعالیتهای سیا فاش شد برای افکار عمومی آشکار شده بود. با این وجود، تا آن زمان مردم از آزمایشهای تکان دهندهای که به نام امنیت ملی انجام میشد که در آن از شهروندان آمریکایی و کانادایی بهطور غیر قانونی به عنوان آزمایش کنندگان ناخواسته سیا استفاده میشد بی اطلاع بودند.
سیا در جریان آن پروژه شروع به توسعه و ساخت "داروهای حقیقت" کرد که صداقتی مهار نشدنی را در فرد تحت ازمایش ایجاد میکرد. استدلال شده که آن عملیات آمریکایی ادامه آزمایشهای نازیها بر روی قربانیان هولوکاست بود که در آن پزشکان آلمانی قصد داشتند سرم حقیقتی بسازند که "اراده مظنون" را از بین ببرد.
نیروی دریایی ایالات متحده در سال 1947 میلادی پروژه CHATTER را آغاز کرد که آزمایش ماده مخدر ال اس دی را بر روی افراد انسانی انجام میداد و سیا در سال 1950 میلادی مجموعه پروژههای بازجویی را با افراد انسانی آغاز کرد. این کار با راه اندازی پروژه بلوبرد در سال 1950 شروع شد که در سال 1951 به پروژه آرتیشوک تغییر نام داد. هدف آن آزمایش این بود که آیا میتوان یک شخص را مجبور به انجام یک سوء قصد غیر عمد کرد یا خیر. این برنامه سلف برنامه ام کی اولترا بود که در سال 1953 میلادی آغاز شد. "سیدنی گوتلیب" شیمیدان سیا در 13 آوریل 1953 میلادی تزار کنترل ذهن آمریکا شد. به او اجازه داده شد تا آزمایشها را به میل خود راهاندازی کرده و انجام دهد.
به آن پروژه نام رمز جدیدی داده شد: ام کی اولترا. دامنه آن پروژه گسترده بود و فعالیتهای آن تحت عنوان تحقیق در 80 موسسه به غیر از ارتش انجام شد که کالج ها، دانشگاه ها، بیمارستان ها، زندانها و شرکتهای داروسازی را شامل میشد. گوتلیب آن پروژه را رهبری کرد و برخی از تحقیقات او به طور مخفیانه توسط دانشگاهها و مراکز تحقیقاتی تامین شد. افراد تحت آزمایش شکنجههای روانشناختی از درمانی با شوک الکتریکی گرفته تا دوزهای بالای ال اس دی را تحمل میکردند. گوتلیب میخواست راهی برای به دست گرفتن کنترل ذهن افراد ایجاد کند و متوجه شد که این یک فرآیند دو بخشی است. نخست شما باید ذهن موجود را از بین میبردید سپس شما باید راهی برای وارد کردن یک ذهن جدید در خلاء حاصله پیدا میکردید.
در بخش نخست هدف گذاری کارهای زیادی انجام شد. تیم گوتلیب متشکل از "شیمیدانان وسواس، جاسوسان خونسرد، شکنجه گران وحشتناک، هیپنوتیزورها، شوکرهای الکتریکی و پزشکان نازی" بود. یک "خانه امن" در روستای گرینویچ شهر نیویورک ایجاد شد که در آن قربانیان ناآگاه فریب خورده در پروژه ام کی اولترا با ال اس دی مورد آزمایش قرار میگرفتند. در نه سال عمر آن پروژه گوتلیب از پروژههایی در زندانهای سراسر کشور حمایت مالی کرد که در آن زندانیان با وعده سلولهای بهتر حتی هروئین برای انجام آزمایشهای وحشتناک رشوه میگرفتند. در زندان فدرال ندامتگاه آتلانتا به زندانیان گفته شد که آنان بخشی از یک مطالعه به منظور یافتن درمانی برای اسکیزوفرنی بودند و به مدت 15 ماه هر روز به آنان ال اس دی داده میشد.
در پروژه دیگری به کودکان بین شش تا یازده ساله که مبتلا به اسکیزوفرنی بودند به مدت شش هفته هر روز ال اس دی داده شد. تا اواسط 1950 میلادی "پروژههای فرعی" تحت حمایت سیا در موسساتی از جمله بیمارستان عمومی ماساچوست، بیمارستان کوه سینا، دانشگاههای پنسیلوانیا، مینه سوتا، دنور، ایلینوی، اوکلاهما، روچستر، تگزاس و ایندیانا و هم چنین برکلی و هاروارد انجام میشد. پروژه ام کی اولترا به قدری محرمانه بود که تنها دو نفر واقعا میدانستند چه خبر است گوتلیب و معاون اش ریچارد لشبروک.
آزمایش سیفلیس تاسکیگی
ام کی اولترا تنها برنامه آزمایش انسانی نبود که در خاک ایالات متحده انجام شد. در فاصله سالهای 1932 تا 1972 میلادی خدمات بهداشت عمومی ایالات متحده (PHS) و مراکز کنترل و پیشگیری از بیماریها (CDC) مطالعهای را بر روی گروهی نزدیک به 400 مرد آفریقایی آمریکایی مبتلا به سیفلیس انجام دادند. سرویس بهداشت عمومی ایالات متحده آن را "مطالعه تاسکیگی در مورد سفلیس درمان نشده در سیاهپوستان مرد" نامید، اما جهان به زودی آن را به عنوان "مطالعه تاسکیگی شناخت که یکی از بزرگترین رسواییهای پزشکی در تاریخ امریکا بود اقدامی که کماکان به بی اعتمادی به دولت و مراقبتهای بهداشتی در میان سیاه پوستان آمریکایی دامن زده است.
هدف اعلام شده از آن مطالعه مشاهده اثرات عفونت مقاربتی در صورت عدم درمان بود علیرغم آن که آن بیماری مدتها پیش از پایان آزمایش کاملاً قابل درمان بود. دولت ایالات متحده به مدت چهار دهه درمان صدها مرد سیاهپوست فقیر مبتلا به سیفلیس را رد کرده بود تا محققان بتوانند اثرات آن را بر بدن بررسی کنند. تا زمانی که آن مطالعه در نهایت متوقف شد بیش از صد نفر جان شان را از دست دادند. خدمات بهداشت عمومی ایالات متحده آن مطالعه را در سال 1932 با همکاری دانشگاه سیاهپوستان تاسکیگی (در آن زمان موسسه تاسکیگی) مستقر در آلاباما آغاز کرد.
خدمات بهداشت عمومی از سال 1932 میلادی با همکاری موسسه مشهور تاسکیگی شروع به جذب مردان سیاه پوست در آلاباما کرد. محققان به آنان گفتند که باید برای "خون بد" درمان شوند یک اصطلاح رایج برای توصیف چندین بیماری از جمله کم خونی، خستگی و سیفلیس. درمان در آن زمان عمدتا شامل دوزهای آرسنیک و جیوه بود. در ازای مشارکت این افراد معاینات پزشکی رایگان، غذای رایگان و بیمه دفن دریافت میکردند مشروط بر این که دولت اجازه داشت در صورت مرگ آنان را کالبد شکافی کند. در نهایت بیش از 600 مرد ثبت نام کردند که 399 نفر از آنان مبتلا به سیفلیس نهفته بودند. یک گروه کنترل 201 نفری آلوده نشدند.
چیزی که به آنان گفته نشد این بود که حدود یک سوم آنان اصلا قرار نبود درمان شود علیرغم آن که پنی سیلین در دهه 1940 در دسترس قرار گرفته بود. در عوض، دارونماهای پنهان، روشهای درمان و روشهای تشخیصی ناکارآمد به عنوان درمان به اصطلاح "خون بد» به آنان ارائه شد. علاوه بر این، در ابتدا به افراد تحت ازمایش گفته شد که آن آزمایش تنها شش ماه به طول خواهد انجامید. با این وجود، آزمایش به مدت 40 سال تمدید شد و تا سال 1972 ادامه یافت.
تا آن زمان 28 بیمار به طور مستقیم بر اثر عفونت جان خود را از دست داده بودند در حالی که 100 نفر به دلیل عوارض مربوط به سیفلیس جان خود را از دست دادند. علاوه بر این، 40 نفر از همسران بیماران مبتلا بودند و 19 کودک با سیفلیس مادرزادی متولد شدند. این مطالعه از ان زمان به این سو به عنوان "بدنامترین مطالعه تحقیقاتی زیست پزشکی در تاریخ امریکا" لقب گرفته و امروزه هم چنان جوامع را تحت تأثیر قرار میدهد.