طوطیا نیوز: در تاریخ 25 نوامبر 2009 یکی از تلخترین، دردناکترین و وحشتناکترین مرگهای تاریخ برای یک انسان اتفاق افتاد. جان ادوارد جونز 26 ساله دانشجوی پزشکی و همچنین یک مرد متأهل بود که علاقه زیادی به غارنوردی داشت. اما در غار ناتی پاتی در یوتا به سرنوشت وحشتناکی دچار شد.
به گزارش طوطیا نیوز، جان ادوارد جونز که در یک خانواده ی پرجمعیت متولد شده بود از 4 سالگی با پدرش بیشتر اوقات فراغت خود را صرف کاوش در غارها کرده بود. او در 26 سالگی با قد 180 سانتی از اکثر غارنوردان تنومندتر بود، اما در عین حال لاغر، انعطاف پذیر و ظاهراً از کلاستروفوبیا (تنگیهراسی) مصون بود. اما شانس در آن روز سرنوشت ساز در کنار او نبود! زمانی که جان ادوارد جونز و برادر کوچکترش جاش بچه بودند، پدرشان اغلب آنها را به غارنوردی در یوتا می برد و آنها با کاوش در اعماق غارها و با عشق به زیبایی تاریک آن بزرگ شدند.
اکنون در سن 26 سالگی ، جان در اوج جوانی و پختگی خود بود ، که متاهل بود و همزمان در کالج پزشکی در ویرجینیا تحصیل می کرد. او برای تعطیلات روز شکرگذاری به همراه همسرش امیلی و دختر 13 ماهه خود به یوتا آمده بود و فرزند دوم او هم در راه بود. پسری که بعد از به دنیا آمدنش به خاطر زنده نگه داشتن نام پدرش اسمش را جان گذاشتند.
چند سال از آخرین باری که جان غارنوردی کرده بود گذشته بود و تعطیلاتها را همراه با خانواده اش سپری میکرد، اما این بار پس از مدت ها تصمیم گرفت که برای اولین بار به غار Nutty Putty برود تا سطح جدیدی از ماجراجویی را در زندگی خود تجربه کند. ناتی پاتی یک غار گرمابی (هیدروترمال) بود که در جنوب غربی دریاچه یوتا و در حدود 55 مایلی سالت لیک سیتی واقع شده بود.
عکس خانوادگی جان جونز 26 ساله و برادرش جاش جونز 23 ساله: |
حوالی ساعت 8 شب 24 نوامبر 2009 بود ، زمانی که جان جونز و برادر کوچکترش جاش جونز به همراه نه نفر دیگر از دوستان و اعضای خانواده خود (یک اکیپ 11 نفره) وارد غار Nutty Putty شدند و تصمیم گرفتند داخل غار کاوش کنند. جان و برادرش تصمیم داشتند وارد «کانال تولد» که یکی از گذرگاههای باریک غار بود بشوند. جان خبر نداشت که ورود به این غار پایان زندگی او خواهد بود و هیچوقت ازین غار خارج نخواهد شد!
حدود یک ساعت پس از ورود به غار ، جان یک غار باریک پیدا کرد و تصور کرد که آن غار کانال معروف Nutty Putty باشد که به کانال تولد معروف است ، یک گذرگاه محکم و وحشتناک که غارنوردان باید با دقت از آن عبور کنند. او با کنجکاوی زیاد خود ابتدا وارد سر سیستم تونل غار شد و با استفاده از سایر اعضای بدن خود به جلو حرکت کرد. همانطور که بیشتر و بیشتر به داخل گذرگاه باریک می رفت ، سرانجام گیر افتاد، و دیگر نمیتوانست جلوتر برود و آنجا بود که فهمید اشتباه بزرگی مرتکب شده است.
فضای باریکی که او وارد آن شده بود به سختی 10 اینچ (24 سانت) عرض و 18 اینچ (43سانت) ارتفاع داشت، در نتیجه جان به سختی فضایی برای نفس کشیدن داشت. در آن لحظه او فقط میتوانست جلوتر برود، زیرا هیچ گزینهای برای چرخیدن وجود نداشت. با این حال، دیواره حفره او را فرا گرفت و نتوانست بیشتر از این حرکت کند. علاوه بر این، اگرچه غار Nutty Putty بسیار محبوب بود، اما به طور کامل نقشه برداری نشده بود. از این رو جان در شکافی گیر کرده بود که در قلمروی نامشخصی بود و ناشناخته بود.
سالها بود که جان در هر غاری نبود ، او اکنون 180 سانتیمتر قد و 90 کیلوگرم وزن داشت و تجربه کودکی او نمی توانست در این شرایط غیر منتظره به او کمک کند. او مجبور بود تلاش کند که جلو برود اما قادر به انجام این کار نبود زیرا فضا به سختی 24 سانت عرض و 43 سانت طول داشت که حتی برای تنفس عادی جان هم بسیار تنگ و باریک بود.
جاش (برادر جان) اولین کسی بود که متوجه شد جان در یک شکاف عمودی گیر افتاده است. و فقط پاهایش را می دید که از معبر باریک بیرون بودند. جاش سعی کرد او را بیرون بیاورد اما جان حتی بیشتر به داخل حفره فرو رفت و اوضاع پیچیدهتر شد. دستهایش اکنون زیر سینه او محکم شده بود و اصلاً نمی توانست حرکت کند. پس از آن بود که همراهان جان، نیروهای امدادی را خبر کردند.
اگرچه امدادگران سریعاً خود را به محل حادثه رساندند اما چند ساعت طول کشید تا آنها تجهیزات و طناب و قرقره 120 متری را به اعماق غار برسانند. حدود 137 نفر (امدادگر و نیروی داوطلب) خود را به محل حادثه رسانده بودند. از تمام غارنوردان محلی که با غار ناتی پوتی آشنایی داشتند دعوت شد به کمک بیایند. نیروهای امدادی در جستجوی لاغرترین غارنوردها بودند چون مسیری که جان در آن گیر افتاده بود بسیار تنگ و باریک بود. جایی که جان گیر افتاده بود 45 متر زیر سطح زمین بود و او به صورت وارونه گرفتار شده بود.
ساعت 12:30 ظهر 25 نوامبر بود که اولین امدادگر، سوزی موتولا به نقطه مورد نظر رسید و خود را به جان معرفی کرد. سوزی فقط می توانست یک کفش از جان را ببیند.
جان تا متوجه حضور امدادگر شد با ناامیدی گفت: «سلام سوزی ، ممنون که اومدی، من واقعاً، واقعاً میخوام بیرون بیام!»
یکی از تلخترین و وحشتناکترین لحظات عملیات، هنگامی بود که جان با نااُمیدی به نیروی امداد گفت: «من همینجا میمیرم. من از اینجا بیرون نمیام!»
طی 24 ساعت ده ها نفر از امدادگران نهایت تلاش خود را کردند تا جان را آزاد کنند. آنها حتی یک سیستم قرقره و طناب راهاندازی کردند و در تلاش برای بیرون آوردن وی از نقطه تنگ بودند. اما به دلیل زاویه غیرمعمول غار ، انجام این کار بدون شکستن پاهایش ممکن نبود و البته که این کار بسیار غیرانسانی به نظر می رسید و البته برای جان خطر مرگ در پی داشت.
حضور نیروهای امدادی در ورودی غار ناتی پاتی: |
جایی که جان گیر کرده بود به خاطر زاویه نامناسب ، عملیات نجات را دچار مشکل کرده بود. مثل یک قلاب ماهیگیری که در دهان ماهی گیر میکند و ماهی راه فراری از آن ندارد بدن جان هم در آن قسمت از غار به شکل وحشتناکی گیر افتاده بود.
امدادگران در حال نصب سیستم طناب و قرقره در غار (به دلیل دیواره سفالی غار بعضی ها پیشبینی کرده بودند این دیواره توانایی این وزن را ندارد، حتی یک بار قرقره جدا شد و صورت یکی از امدادگران را به شدت مجروح کرد): |
سیستم طناب و قرقره برای یک ثانیه کار میکرد و بعد متوقف میشد. در یک لحظه تیم نجات توانست او را به اندازهای بلند کند که با امدادگری که نزدیکترین فرد به او بود، تماس چشمی برقرار کند، امدادگر از وضعیت او پرسید؛
جان پاسخ داد: «وحشتناک است. من وارونه هستم. نمی توانم باور کنم که وارونه هستم. پاهایم از شدت درد دارند مرا می کُشند!»
جان خسته به نظر می رسید، چشمانش قرمز شده بود، و صورتش کثیف بود، اما غیر ازین دو مورد خوب و سرحال به نظر می رسید.
امدادگر دید که با وجود اینکه جان ناله می کرد، لبخندی بر لب داشت.
در ابتدا، به نظر می رسید که سیستم طناب و قرقره به خوبی کار می کند. پس از راه اندازی سیستم، امدادگران موفق شدند جان را بالا بکشند. پیشرفت آنها کند بود و هر بار فقط می توانستند یک پای او را بِکِشند. همه چیز بسیار امیدوار کننده به نظر می رسید. علاوه بر این، امدادگران همچنین فرصت یافتند تا جان را از طریق لوله های IV تغذیه کنند.
اما یک فاجعه رخ داد و ناگهان یکی از قرقره ها شکست. به گفته راندی (یکی از امدادگران)، قرقره در نقطه اتصال خود به دیواره سفالی غار شل شد. این نشان دهنده پایان عملیات طناب و قرقره بود و جان به جایی که ابتدا به دام افتاده بود بازگشت. بعد از آن و در تمام این مدت، جان وارونه در غار گیر کرده بود که فشار زیادی بر قلب و بدن او وارد میکرد. علاوه بر این، وضعیت جسمانی او لحظه به لحظه بدتر می شد و در حفظ هوشیاری دچار مشکل می شد.
عملیات طناب و قرقره کاملاً ناموفق بود و در آن لحظه هیچ برنامه عملی دیگری برای بیرون اوردن جان وجود نداشت. اما امدادگران تمام مدت با او در ارتباط بودند و در برهه ای ، آنها برای بیدار نگه داشتن او ترانههایی می خواندند.
با وجود اینکه تیم بزرگی از امدادگران، داوطلبان، خدمات اورژانس و یک هلیکوپتر نجات در بیرون حضور داشتند، فقط یک نفر میتوانست مستقیماً به جان دسترسی پیدا کند.
در همین حال، شرایط جسمی و روحی جان بدتر میشد - او اکنون برای مدت طولانی وارونه گیر کرده بود، به سختی نفس میکشید، و قلبش باید دو برابر بیشتر در برابر جاذبه کار میکرد تا جریان خون مداوم را از مغزش خارج کند. او بین وحشت و آرامش در تلاطم بود.
نیروهای امدادی یک رادیو کابلی دو طرفه را به داخل غار آوردند و موفق شدند آن را به سمت او پایین بیاورند تا بتواند با همسرش که نزدیک ورودی غار بود صحبت کند. هر دو آشفته بودند اما همدیگر را دلداری می دادند.
جان اکنون 19 ساعت وارونه گیر افتاده بود!
امیدی به نجات نبود و قلب جان به خاطر اینکه چند ساعت به حالت وارونه داخل حفره گیر افتاده بود درست کار نمیکرد( در این شرایط قلب نمی تواند خون را به طور کامل به کل بدن پمپاژ کند و حجم زیادی از خون وارد سر و مغز میشود) و ریه های او نیز به درستی کار نمی کردند. به همین دلیل ، نیروهای امدادی فقط میتوانستند برای آرام کردن جان قطره های ارامبخش به پای او تزریق کنند.
جان پس از 27 ساعت گیر افتادن در وضعیت واژگون ، سرانجام بر اثر ایست قلبی و خفگی کمی قبل از نیمه شب تسلیم مرگ شد. پر از اعلام این خبر ، خانواده جان علیرغم غم و اندوه فراوان، از نیروهای امدادی به خاطر همه تلاششان تشکر کردند.
حتی پس از مرگ غم انگیز جان جونز، بیرون آوردن جسد او از غار بسیار دشوار و ناممکن و البته خطرناک بود، و در نهایت، خانواده او و مالک زمین توافق کردند که غار Nutty Putty را (بدون بیرون آوردن جسد جان از داخل غار) مهر و موم کنند. غار با استفاده از بتن مهر و موم شده است تا هیچ انسان دیگری به سرنوشت دردناک جان جونز مبتلا نشود. اکنون، بسیاری این غار را به دلیل عشق و احترامی که به جان ادوارد جونز دارند "غار جان جونز" می نامند.
اگرچه غار Nutty Putty سالانه هزاران بازدید کننده را از همه دنیا داشت و خیلی ها را شیفته غارنوردی کرده بود، اما جان ادوارد جونز تنها قربانی این غار بود.
با این حال ، بسیاری از غارنوردان حرفهای اصرار دارند که غارهای زیادی با ورودی باریک و گذرگاههای بسیار تنگ و پیچ و تاب دارتر و البته خطرناکتر از غار Nutty Putty وجود دارد که پلمپ نشده اند.
در سال 2016 آیزاک هالاسیما (فیلمساز) یک فیلم بلند به نام «آخرین فرود» (به انگلیسی The Last Decsent) تهیه و کارگردانی کرد که مستندی درباره زندگی جان و نجات ناموفق او از غار ناتیپوتی است. این فیلم به شما یک نگاه اجمالی دقیق از مصیبت جان و اینکه چه احساسی به شما دست میدهد وقتی در تنگ ترین گذرگاه های یک غار به دام افتادهاید، زمانی که کلاستروفوبیا (تنگی هراسی) و سپس ناامیدی شروع می شود.
نظر یک غارنورد در یکی از سایتهای خارجی درباره تراژدی مرگ جونز:
اساساً اگر جان و برادرش در مسابقه ای برای یافتن قسمت کانال تولد غار شرکت نمی کردند، ممکن بود جان زنده بماند. در عوض جان تصمیم گرفت به سوراخی برود که تصور میکرد کانال تولد است، اما در عوض به قسمتی به نام فشار اد منتهی شد. اساساً جان به قسمتی از غار رفت که قبلاً کسی وارد آن نشده بود. این بخش بدون نقشه از غار بود که هرگز کاوش نشده بود. گفته می شد که به دلیل کوچک بودن سوراخ، هیچ علامت هشدار دهنده ای وجود نداشت، زیرا افرادی که صاحب آن بودند معتقد بودند که به دلیل کوچک بودن آن، هیچ کس حتی سعی نمی کند وارد آن شود. جان می دانست که کانال تولد ظاهراً باریک است، بنابراین واردش شد و نتوانست به عقب برگردد و همانجا بود که متوجه شد که اشتباه بزرگی مرتکب شده است.
با این حال، در اینجا یک چیزی به ذهن می رسد. اگر جان، پس از اینکه متوجه شد گیر کرده است، همانجا می ماند، به احتمال زیاد تیم نجات کار بسیار آسانی برای بیرون کشیدن او داشت. تصمیم او برای ادامه دادن بدون توجه به این که می دانست گیر کرده است، اشتباه مرگبار واقعی او بود. وقتی غار را دوباره تنگتر دید، تصمیم گرفت نفسش را حبس کند و از یک طاقچه عبور کند. در حالی که هنوز نفسش را حبس کرده بود، سر خورد و به سمت پایین غار رفت. وارد سوراخ دیگری شد که دوباره پایین آمد و تازه این لحظه نفسش را بیرون داد. لحظه بعد که می خواست حرکت کند گیر کرد و نمی توانست حرکت کند. در انجام این کار، جان خود را در سوراخی به قدری کوچک فرو کرده بود که نمیتوانست در آن جا شود. گزارش شده بود که تنها دلیلی که او تا این حد وارد قسمتی به این تنگی و باریکی شده بود این بود که نفسش را حبس کرده بود. و به این دلیل توانسته بود وارد شود. او به این امید که ممکن است کمی جلوتر، ازین معبر تنگ نجات پیدا کند مدام جلوتر و جلوتر رفته بود.
اساسا جان برخی از اشتباهات غارنوردان تازه کار را مرتکب شد. اگرچه او قبلاً غارنوردی می کرد و شاید غارنوردی مطمئن بود، اما مطمئناً متخصص نبود. مخصوصا در Nutty Putty. او پیش از این هرگز در این غار نرفته بود و مسیرها یا مناطق غار را نمیشناخت. در هر غاری، بدون یک مربی با تجربه که غار را از درون میشناسد، هر کسی فارغ از تجربه اش ممکن است گیر کند.
متأسفانه این تراژدی یک بدشانسی بود که با تصمیم احمقانه جان همراه شد. به جای ماندن در همان جایی که متوجه شد در منطقه مناسب غار نیست، تصمیم گرفت سرنوشت تلخ خود را ادامه دهد. نیروهای امداد به خوبی توانستند او را مقداری بیرون بیاورند، اما به دلیل دیواره غار که از جنس خاک رس بود، قرقره از دیواره جدا شد که باعث شد جان حتی بیشتر به بنبستی که در آن خزیده بود سُر بخورد.
بخشی که او اکنون در آن خوابیده است (جسدش دفن شده است) به معنای واقعی کلمه یک بن بست در غار است که هیچ جایی برای جلوتر رفتن نبود. بنابراین جان اکنون در قسمتی از غار گیر کرده است که هیچ راه نجاتی از آن نیست.
میشد با چند قدم ساده از تراژدی Nutty Putty اجتناب کرد. من در گذشته غارنوردی انجام داده ام و آن را دوست داشتم. با این حال تمام غارنوردیهایی که انجام دادم با یک مربی باتجربه بود که اساساً فقط افراد غارنورد را با خود به غار می برد. من بدون مربی باتجربه وارد غاری نمیشوم و به سوراخی که از ایمن بودن آن مطمئن نباشم نمیروم.
جان یک پسر دوستداشتنی به نظر می رسید و در نهایت نمی توان او را به طور کامل برای سرنوشت خود مقصر دانست زیرا به خاطر سادگی و ناپختگیاش تصمیم بدی گرفت. در هر صورت، اجازه دادن به مردم برای ورود به سیستم غار که میدانستید در مواقعی خطرناک است بدون مربی اختصاصی آن غار، جایی بود که این تراژدی را رقم زد و این مسئولیت متوجه شرکتی بود که صاحب غار بود.
خطای انسانی یک چیز واقعی است و برخی از شرکت ها زمانی که دیگر خیلی دیر شده است، روش درست را یاد می گیرند. جان به سادگی از یک گذرگاه باریک که فکر می کرد کانال تولد است پایین رفت. اگر یک مربی آنجا بود او را به سوراخ درست راهنمایی میکرد.