طوطیا نیوز:در این گزارش قتلهای سریالی را از سال 1300 تاکنون مرور میکنیم.
به گزارش پایگاه خبری طوطیا نیوز به نقل از رکنا،ولین بار «رابرت رسلر»، کارآگاه افبیآی عنوان قتل های سریالی یا زنجیرهای را برای مجموعه کشتنهایی که توسط یک یا چند نفر مشترکا به وقوع میپیوست به کار برد. رسلر در سال 1974 اصطلاح قتلهای زنجیرهای را به کار برد و توضیح داد کسی که سه نفر بیشتر را در فاصله زمانی معناداری به قتل برساند، قاتل سریالی است. حالا با این وصف در این گزارش قتلهای سریالی را از سال 1300 تاکنون مرور میکنیم.
علیاصغر بروجردی اولین قاتل سریالی ایران که بعدها به اصغرقاتل معروف شد پس از قتل 25 پسربچه در عراق، 8 پسربچه را نیز در تهران مورد تعرض قرار داد و سر برید.
اصغرقاتل در زمستان 1312 پس از کشف جسدی در بیابان شترخان در جنوب تهران توسط اداره تامینات آن زمان تحت تعقیب قرار گرفت و روز 10 اسفند همان سال حوالی شاه عبدالعظیم دستگیر شد.
او 6 خرداد 1313 محاکمه و یک ماه بعد در 6 تیر ماه در میدان توپخانه به دار مجازات آویخته شد. روزنامه اطلاعات، آن زمان در مورد اعدام اصغرقاتل نوشت: «او پس از فراخوانده شدن به سمت دار با اعتراض گفت؛ من چند ولگرد و مجهولالهویه را کشتم، شما به خاطر آنها مرا میکشید؟!» همچنین در داستان چاه بابل در مورد لحظه اعدام اصغرقاتل اینگونه نوشته شده: «بنده در تمام عمر آرزویم این بود که سرم را بر فراز ببینم و دیگران را زیر پا. خب حالا طناب دار را که بالا بکشند به آرزویم رسیدهام.» پس از این اظهارات، رضاشاه دستور داد او را وارونهدار بزنند. در نهایت سنگ بزرگی را با ریسمان به گردنش بسته و او را از پاهایش آویزان کردند.
هفده سال پس از جنایتهای اصغرقاتل، سال 1330 روزنامه خراسان از قتلهای سریالی دو جوان گزارش داد؛ حسن اورنگی و عباسعلی ظریفیان در فاصله سالهای 1326 تا 1329 در مشهد از میان 62 قتل تعدادی را گردن گرفتند. حسن اورنگی و همدستش از اردیبهشت 1326 تا اسفند 1329 این قتلها را در نقاط مختلف مشهد انجام داده بودند.
آنها زنان خیابانی یا سرگردان را فریب و آنها را مورد آزار و اذیت جنسی قرار داده و اموال آنها را سرقت و سپس آنها را با روسریهایشان به قتل رسانده بودند. رفتارهای نامتعارف حسن اورنگی باعث شک ماموران آگاهی و دستگیری او شد. حسن اورنگی در تاریخ 11 آذر سال 1330 اعدام شد. او در هنگام مرگ 26 سال سن داشت. عباسعلی ظریفیان نیز به 15 سال زندان محکوم شد.
اوایل دهه 1330 ماجرای دادشاه در بلوچستان که در پی قتل کارمند برنامه اصل چهار رخ داد، مدت زیادی تیتر اصلی روزنامهها بود.
دادشاه به همراه برادران خود در 4 فروردین 1336 بخشی از جاده چابهار به ایرانشهر را بستند. در آن زمان قرار بود خودرویی حامل کارکنان ایرانی و امریکایی برنامه اصل چهار از این مسیر عبور کند.
دادشاه به همراه برادرش محمدشاه و دیگر اعضای گروه، این خودرو را توقیف و سپس تمامی سرنشینان آن را کشتند. در این کشتار کوین کارول؛ رییس منطقهای برنامه اصل چهار در کرمان، آنیتا کارول؛ همسر کوین کارول، برستیر ویلسون؛ مشاور حوزه عمران، محسن شمس؛ معاون ایرانی ویلسون، هراند خاکچیان؛ راننده ایرانی خودرو به قتل رسیدند. تلاشهای دولت ایران برای به دست آوردن دادشاه 10 ماه و 17 روز طول کشید و در آخر دادشاه و محمدشاه، برادر دادشاه طی یک درگیری مسلحانه کشته شدند و مدتی بعد دولت پاکستان، احمدشاه را به ایران تحویل داد و او در ایران تیرباران شد.
وایل دهه 1330 با صادق ابدانانی مشهور به صادق کرده گره خورد. صادق کرده به خاطر جنایتی که یک راننده کامیون علیه همسرش انجام داده بود، اقدام به قتل سریالی رانندگان کامیون کرد. صادق کرده برای انتقام از رانندگان کامیون به ظن اینکه عامل تعرض و قتل همسرش بودند، سوار کامیون آنها میشد و آنها را به قتل میرساند. تا اینکه سال 1336 به ضرب گلوله شیخ یعقوب، کدخدای دز کشته شد و راز بسیاری از جنایتهایش سر به مهر ماند.
سه دهه بعد از جنایتهای اصغرقاتل در حالی که اداره تامینات به پلیس آگاهی تبدیل شده بود سر و کله هوشنگ امینی 26 ساله معروف به قاتل کلاه نمدی پیدا شد. جنایتهای او بیشباهت به اصغرقاتل نبود و 16 نفر را به قتل رساند. هوشنگ امینی در تعطیلات نوروز 1342 در ورامین شناسایی و دستگیر شد. روش کار او این بود که جوانان را انتخاب میکرد، دستهایشان را میبست و در نهایت سر از تنشان جدا کرده و جسدشان را در چاه میانداخت. به همین دلیل به او لقب شبح چاههای قنات داده بودند. او در 17 فروردین 1342 به قتلهایش اعتراف کرد. او شب قبل از اعدامش با دو خبرنگار رادیو ایران مصاحبهای کرد و انگیزه اصلیاش را رفتن به راه اصغرقاتل و از بین بردن افراد فاسد جامعه دانست. صبح اعدام هم در کمال خونسردی پای چوبه دار آوازی خواند و خود را به دار مجازات سپرد.
واخر دهه 1350 قاتلی با امضای خاص در کشور ایجاد رعب و وحشت کرده بود. مجید سالک محمودی معروف به قاتلی با طناب سفید. او در بین سالهای 1359 تا 1364 دستکم 30 زن و کودک را به قتل رساند. مجید سالک محمودی با طنابی سفیدرنگ در حالی که قربانیان خود را مورد تعرض قرار میداد آنها را خفه و به قتل میرساند. قربانیان او در شش استان به دام او افتادند.
تا اینکه 24 بهمن ماه سال 64 گشت شعبه اول پلیس آگاهی موفق شد در میدان بهارستان شورلت سبزرنگی را شناسایی و متوقف کند. راننده که دارای لهجه آذری بود، دستگیر و در داخل خودرو او لباسهای زنان متعدد و مقدار زیادی طناب سفید یک متری کشف شد. کارآگاهان، متهم را به پلیس آگاهی منتقل کردند و او به قتلها اعتراف کرد.
مجید سالک محمودی در تحقیقات گفته بود: «بعد از اینکه متوجه خیانت همسرم شدم، تصمیم گرفتم زنانی که به شوهرانشان خیانت میکنند را بکشم، به همین خاطر بیشتر با زنانی که شوهردار بودند، دوست میشدم و آنها را به بیرون شهر برده و بعد با طناب آنها را خفه کرده و جسدشان را در بیابان رها میکردم. تعدادی از فرزندان این زنان را نیز به خاطر اینکه بدون مادر، بزرگ نشوند، کشتم.»
سالک محمودی به زندان قصر منتقل شد تا پس از تکمیل پرونده دادگاهی شود، اما در خرداد سال 65 در سلول انفرادی زندان قصر خودکشی و به زندگیاش پایان داد. احمد محققی، کارآگاه پرونده مجید سالک محمودی در کتاب آخرین شکار قاتل در مورد این قاتل سریالی نوشت: «ساعت 21 و 30 دقیقه هشتم خرداد 65، درحالیکه عازم ماموریتی بودم و از خیابانهای نزدیک دادسرا میگذشتم، پیام رسید که فورا با دادسرا تماس بگیرم. وقتی به دادسرا آمدم، نگهبان گفت که گویا یک نفر زندانی در زندان قصر خودکشی کرده است. با زندان قصر تماس تلفنی گرفتم. رییس زندان سرگردی بود که با ناراحتی بسیار اعلام کرد؛ مجید در بند مجرد خودش را کشته است.»
پس از این جنایتها، نبض قتلهای سریالی تندتر شد و در سه دهه پایانی قرن گذشته به تعداد قاتلان سریالی افزوده شد. غلامرضا خوشرو که حوادثنویسان به او لقب خفاش شب دادند 9 زن را در سال 1376 در قالب مسافرکش ربود و آنها را به قتل رساند. خوشرو یکبار در سال 71 دستگیر شد، ولی از چنگ ماموران گریخت و در بار دوم در سال 1376 دستگیر و به اتهام 9 فقره قتل اعدام شد.
داوود ابوالقاسمی یکی از کارآگاهان پلیس تهران در مورد دستگیری غلامرضا خوشرو گفته بود: «از آنجایی که فرد جنایتکار طعمههایش را بعد از ساعت 10 شب سوار خودرویش کرده و آنها را قربانی میکرد به خفاش شب معروف شد. او بسیار حرفهای جنایاتش را انجام میداد و ردی از خود باقی نمیگذاشت. تنها شاهدی که داشتیم، زن سرایدار بود و فرزندش بودند که بهطور معجزهآسایی از دام مرد جنایتکار متواری شده بودند. مطمئن بودیم فردی که این زن و فرزندانش را سوار کرده همان قاتل تحت تعقیب است. با کمک زن جوان تقریبا مشخصات چهره قاتل سریالی را به دست آوردیم. با این اطلاعات متوجه شدیم قاتل سریالی شباهت زیادی به یک مجرم فراری به نام مراد نادری دارد. مراد نادری در واقع همان غلامرضا خوشرو بود که در سال 71 و هنگام دستگیر شدن اسمش را تغییر داده بود. در بررسیها متوجه شدیم که ایشان به همراه همدستش به جرم سرقت و آزار و اذیت دختران دستگیر شده که همدستش اعدام و خودش فراری میشود. مشخصاتی که زن جوان از قاتل سریالی به ما داد، شباهت زیادی به مشخصات مراد داشت و حالا مطمئن بودیم که قتلها توسط همین فرد رخ داده است.
چهار ماه بعد، شبی ماموران به راننده یک خودرو که پیکان سرقتی بود، مظنون میشوند و خوشرو را دستگیر میکنند. ما میدانستیم که سارق خودرو، همان قاتل است که زن جوان و دخترش را به قتل رسانده. از طرفی میدانستیم که زن جوان و دخترش توسط قاتل سریالی به قتل رسیدهاند. با این حساب سارق خودرو، همان قاتل سریالی بود که ما مدتها در جستوجویش بودیم. به محض رسیدن به آگاهی و دیدنش او را شناختیم. تحقیقات را از او شروع کردیم، اما او منکر جنایاتش شد. او را با تنها شاهد پرونده، یعنی همان زنی که از دستش فرار کرده بود، مواجه کردیم. زن جوان او را شناخت. متهم این بار هم خودش را با هویت جعلی معرفی کرده بود و، چون شناسنامهای هم همراه نداشت ما هویتی از او نداشتیم. تا اینکه بعدها، زمانی که تصویر او در روزنامهها به چاپ رسید فردی با ما تماس گرفت و گفت متهم را میشناسد.
او میگفت که برادر متهم یک آرایشگاه مردانه دارد و متهم گاهی به آنجا میرفت آن زمان متوجه شدیم خفاش شبهای تهران فردی است به نام غلامرضا خوشرو. غلامرضا خوشرو در ابتدا منکر جنایاتش بود و در نهایت به قتل 9 زن و دو دختر بچه و به آتش کشیدنشان اعتراف کرد.»
غلامرضا خوشرو 22 مرداد 1376 در ساعت 7 و 45 دقیقه در چهار دیوار انبار روباز ورزشگاه آزادی در سه راه دهکده المپیک در حالی که روی کاغذ نوشته بود: «به هیچ کس بدهکار نیستم و از کسی طلبکار نیستم و از همه طلب بخشش دارم.» در شرایطی که 214 ضربه شلاق خورده بود پای چوبه دار رفت و به دار آویخته شد.
در دهه 70 پس از قتلهای سریالی خفاش شب قتلهای زنجیرهای رنگ سیاست به خود گرفت و سعید امامی از مدیران ارشد وزارت اطلاعات به همراه دستکم سه نفر از همکارانش دست به قتلهایی زد که در مطبوعات ایران به قتلهای زنجیرهای معروف شد. داریوش و پروانه فروهر، محمدجعفر پوینده و محمد مختاری قربانیانی بودند که قتلشان توسط این گروه محرز شد.
در فاصله سالهای 1379 تا 1380 سعید حنایی معروف به قاتل عنکبوتی در مشهد با جنایتهایش میخواست به پاکسازی جامعه بپردازد. او طی یکسال دستکم 16 زن را به قتل رساند. مژگان، آخرین هدف حنایی بود که توانست از دست او بگریزد. پس از گذشت یک هفته مژگان در طرح ویژه پلیس دستگیر شد و در بازجویی به ماجرای سوءقصد به جانش اقرار کرد و با آدرسی که ماموران از او گرفتند، موفق به دستگیری سعید حنایی شدند.
حنایی فردی مذهبی بود و سابقه حضور در جبهه داشت و با همسرش در کلاسهای قرآن شرکت میکرد. اهالی محل میگفتند؛ او فردی آرام و سر به زیر بود. همسرش به روزنامه ایران گفته بود: «سعید به جامعه بدبین بود.» حنایی در تمام جلسههای بازپرسی و دادگاه، انگیزهاش را دینی و خیرخواهانه و با هدف از بین بردن فساد در جامعه عنوان میکرد. او در یکی از مصاحبههایش گفت: «تا پیش از کشتن این آدمها، باران نمیآمد و قحطی شده بود. همین که اطراف حرم را از وجود زنهای تنفروش پاک کردم، باران آمد. آن موقع فکر کردم که باران به معنی تایید اعمال من توسط خداست.».
اما همسر سعید حنایی، دلیل واقعی این جنایتها را، تعرض ناموفق یک راننده تاکسی به خودش عنوان کرد. او روایت کرده بود که یک شب از یک تاکسی که رانندهاش او را با کارگران جنسی اشتباه گرفته بود، خود را بیرون انداخته و وقتی بیرمق و با پای پیچخورده به خانه آمده، سعید حنایی متوجه موضوع شده و از همان زمان تصمیم به تنبیه این زنان گرفته است. گفته شده او ابتدا مردان را هدف قرار داده بود، ولی بعد از چندین برخورد و ضرب و شتم، سراغ زنانی رفت که از منظر قانون و اجتماع، بیدفاع بودند.
حکم اعدام عامل قتلهای عنکبوتی به جرم قتل 16 نفر در شهر مشهد، سحرگاه 28 فروردین 1381 با حضور مقامات قضایی، اولیای دم و ماموران انتظامی در محوطه زندان وکیلآباد مشهد اجرا شد.
ابوطالب با اعتراف به قتل3 زن دیگر در شازند مدعی شد که در یکی از این جنایتها دوست جوانش به نام آرش همدست او بوده است. با دستگیری همدست ابوطالب که نام واقعیاش یزدان بود، او در بازجوییها به همدستی در قتل زنجیرهای زنان اعتراف کرد و پرده از جنایات مشابه دیگر برداشت. ابوطالب و یزدان 9 بهمن ماه 1386 در میدان سرداران اراک به دار آویخته شدند.
آنها مدعی شدند که برای پاکسازی جامعه تشخیص دادند که این پنج نفر را بکشند. این افراد در بازجوییها با اشاره به شنیدن سخنرانی محمدتقی مصباحیزدی آن را دلیل اعمال خود دانستند. مصباحیزدی در آن سخنان گفته بود: «اگر کسی خلاف شرعی مرتکب شود مومنان وظیفه دارند به او تذکر دهند، در مرحله بعد وظیفه دارند که به پلیس معرفیاش کنند و اگر بعد از چند بار به این نتیجه رسیدند که پلیس و دستگاه قضایی این افراد را مجازات نمیکنند، خودشان میتوانند دست به کار شده و خاطیان را به سزای اعمال خود برسانند.» مصباحیزدی با فرستادن نامهای به دادگاه صدور فتوا را تکذیب کرد، اما گفت تمام سخنانش در کرمان استنساخ از منابع معتبر فقهی بوده است.
پرونده قتلهای محفلی کرمان در سال 1397 با اعلام رضایت تمامی اولیای دم بسته شد.
سال 1383 بار دیگر خاطره اصغرقاتل و جنایاتش در ایران زنده شد. جوانی به نام محمد بسیجه معروف به بیجه دستگیر شد. او دستکم 22 پسربچه را پس از تجاوز به قتل رسانده بود. بیجه پس از دستگیری اعتراف کرد خود در کودکی سه بار مورد تجاوز جنسی قرار گرفته و در ازدواج شکست خورده بوده و قصد انتقامگیری از جامعه را داشته و دیگر اینکه از مرگ زودهنگام مادرش و کمبود محبت ناشی از آن در کودکی و کتکهای نامادریاش رنج میبرده است. بیجه درباره انگیزه اصلیاش برای ارتکاب قتل گفت: «من از بچگی تحت ظلم بودم و وقتی زندگیام را با دیگران مقایسه میکردم، ناچار دست به چنین اعمالی زدم.»
بیجه در 27 آبان 83 به تحمل 100 ضربه شلاق، 15 سال حبس، 16 بار قصاص و یکبار اعدام محکوم شد و سرانجام در 26 اسفند همان سال با یک طناب متصل به یک جرثقیل به دار آویخته شد و پس از اعدام هیچ یک از اعضای خانوادهاش جنازهاش را تحویل نگرفتند. جسد او در خفا و سکوتی کامل در مکانی نامشخص دفن شد.
در فاصله سالهای 1383 تا 1387 فرید بغلانی یا همانطور که مطبوعات به او لقب قاتل دوچرخهسوار دادند در بهمنشیر، آبادان و خرمشهر 16 زن و دختر و یک پسربچه را، چون شاهد جنایت بود به قتل رساند. در آذر ماه 1387، فرید بغلانی پس از شناسایی توسط یک قربانی بازمانده توسط پلیس آبادان دستگیر شد.
این جنایتکار 40 ساله پس از دستگیری به قتل 16 زن و یک پسربچه اعتراف کرد و گفت: «به خاطر کینهای که از زنها در دل داشتم، تصمیم گرفتم برای انتقام، آنها را به قتل برسانم. به همین خاطر از اواخر سال 83 قتلها را آغاز کرده و با مشاهده زنان تنها آنها را با ضربهای سنگین به قتل میرساندم.»
فرید بغلانی در 22 آبان 1389 در زندان کارون اهواز در حالی که پدر و مادرش شاهد اعدام بودند به دار آویخته شد.
به لحاظ زمانی پس از فرید بغلانی قاتل زنجیره زن پا به میدان و صفحه حوادث ایران گذاشت. مهین قدیری اولین زنی است که به عنوان قاتل سریالی در ایران شناخته میشود و در فاصله سالهای 1387 تا 1388 در قزوین 6 زن سالخورده را با هدف سرقت، طعمه خود قرار داد و همه آنها را به قتل رساند.
در 21 اردیبهشت 1388 زنی 60ساله که موفق به فرار از دست مهین قدیری شده بود، شناسایی شد، او گفته بود که در مقبره چهار انبیا یک زن جوان پیش او آمده و گفته که او شبیه مادرش است و میخواهد کمکش کند و او را سوار خودروی رنو کرده است.
پس از کسب این اطلاعات، پلیس با توجه به قطعی شدن وجود یک خودرو رنو در انجام این قتلها، وضعیت 27هزار خودرو رنو داخل کشور را بررسی کرد، چراکه برای پلیس این احتمال هم مطرح بود که ممکن است قاتل فردی خارج از استان قزوین باشد.
پلیس از طریق جریمه خودروهای رنو، یک خودرو رنو کرمرنگ که در روز وقوع یکی از قتلها جلوی مقبره چهار انبیا جریمه شده بود را شناسایی کرد. پس از انجام تحقیقات ساعت15 روز پنجشنبه 24 اردیبهشت 1388 هویت مهین قدیری به عنوان مظنون اصلی قتل شناسایی شد. نیمه شب پلیس وارد خانه مهین قدیری در منطقه مینودر شد و او را دستگیر کرد. او یکبار دیگر در سال 1385 هم به عنوان مظنون به قتل دستگیر شده، اما محکوم نشده بود. پرونده جنایات مهین قدیری در ساعت 7 و 30 دقیقه 29 آذر 1389 با اجرای حکم قصاص در محوطه زندان مرکزی قزوین بسته شد.
در بازه زمانی که مهین قدیری دستگیر شده بود، جوانی به نام مهدی فرجی نیز دستکم 5 زن را به نیت سرقت طلا و اموالشان در مینیبوس خود به دام انداخت و آنها را کشت. گفته میشود او فقط یکی از قربانیانش را مورد آزار جنسی قرار داد.
سال 1388 مرتضی جوکار که به قاتل کنارتخته معروف شد، قصد داشت از همه کسانی که گمان میبرد در قتل پدرش دست داشتند، انتقام بگیرد. او نقشه قتل 6 مرد را کشیده بود، اما فقط چهار نفر را به قتل رساند.
در سال 62 پسری در منطقه کنارتخته کازرون به همراه پدر، مادر و پنج برادر خود زندگی میکرد که به خاطر قتلها و درگیریهای طایفهای پدر خود را از دست میدهد و تراژدی تلخی را رقم میزند.
پدر این خانواده یک تکتیرانداز حرفهای بود که در باندهای راهزن و قاچاق مواد و اسلحه به سرپرستی شخصی به اسم هاشم کار میکرد.
کشته شدن پدر خانواده آتش خشم و انتقام را در دل بچههایش به خصوص بچه کوچکتر یعنی مرتضی روشن میکند و این واقعه تلخ برای همیشه در ذهن آنها ماندگار میشود تا اینکه سعی میکنند قاتل یا قاتلان پدرشان را شناسایی و به سزای اعمالشان برسانند.
آبانماه 88، ماموران پلیس موفق شدند قاتل سریالی و تعدادی از همدستانش را دستگیر کنند، اما در آن زمان هیچ ردی از یاسر، عضو دیگر باند به دست نیامد. با دستگیری مرتضی و اعتراف او به قتل 8 مرد، محاکمه او در دادگاه کیفری استان فارس آغاز شد و در حالی که تنها خانواده 4 نفر از قربانیان با حضور در دادگاه از او شکایت کرده بودند، این مرد جنایتکار به 4 بار قصاص محکوم شد.
اردیبهشت ماه سال 1390 مرتضی در ملاعام به دار مجازات آویخته شد، ماموران با زیر نظر گرفتن کسانی که برای تماشای مراسم اعدام به آنجا آمده بودند به سرنخهایی از یاسر، همدست فراری قاتل سریالی دست یافتند.
در فاصله سالهای 1379 تا 1393، منصور میرلوحی و دو برادرش نیز با سرقتهای مسلحانهشان به قتل 11 نفر دست زدند و به جمع قاتلان سریالی پیوستند. منصور پس از دستگیری اعتراف کرد: «افزون بر درگیری در شهرهای خمین و گلپایگان، سرقتهای مسلحانهای در شهرهای اصفهان، زرینشهر، مبارکه، ورنامخواست، شهرکرد و لردگان با همکاری برادران خود انجام داده است.»
8 بهمن 1393 با حکم قطعی دستگاه قضایی، سردسته و آخرین بازمانده باند سارقان مسلح که به همراه دو برادر معدوم خود باعث کشته شدن سه نفر از ماموران نیروی انتظامی و دو نفر از شهروندان شهرستان گلپایگان شده بود، پس از قرائت حکم دادستان اصفهان در محل وقوع جنایت به دار مجازات آویخته شد.
قاتل گوشبر یکی از کمکارترین قاتلان سریالی با سه فقره قتل است. او سال 93 وقتی گوشهای یکی از قربانیانش را برید به این نام لقب گرفت. این مرد که مجید نام داشت به جرم کشتن یک زن و دو مرد به قصاص محکوم شد. راز جنایتهای او زمانی فاش شد که همسرش دو گوش بریده را روی میز آشپزخانهشان پیدا کرد.
شامگاه 23 آذر سال 93 بود که زن جوان با مشاهده این دو گوش بریده از شوهرش خواست در این باره توضیح دهد و مجید در کمال خونسردی گفت زن جوانی را کشته و گوشهایش را بریده است.
او با شنیدن اعترافهای هولناک شوهرش از خانه فرار کرد و به پلیس خبر داد. با اعلام این گزارش پلیس به خانه مرد جوان رفت و مجید 23 ساله دستگیر شد.
وقتی مرد جنایتکار به هر سه قتل اعتراف کرد با توجه به آنکه اولیای دم سه مقتول خواهان قصاص او بودند، هیات قضایی متهم را به سه بار قصاص، سه سال حبس، 148 ضربه شلاق به خاطر سرقت، 99 ضربه شلاق به خاطر رابطه نامشروع و پرداخت دیه به خاطر جنایت بر میت محکوم کرد. این حکم در شعبه 47 دیوان عالی کشور تایید شد. با تایید حکم قصاص مرد قاتل، سرانجام او پس از 4 سال در زندان رجاییشهر به دار مجازات آویخته شد و پرونده سه جنایتی که او مرتکب شده بود، بسته شد.
فرزاد دیگر قاتل سریالی ایران که 20 فروردین سال 1396 دستگیر شد و به خفاش شب گیلان لقب گرفت. او در سالهای 1388 تا 1395 در گیلان 8 زن را با هدف سرقت به قتل رساند. پس از هشتمین قتل ماموران از طریق دوربینهای مداربسته توانستند به شماره پلاک خودروی فرزاد دست پیدا کرده و او را دستگیر کنند.
او در اعترافاتش در خصوص نخستین جنایتش گفت: «من گاهی مسافرکشی میکردم. زنی را به عنوان مسافر سوار کردم. او سر صحبت را باز کرد و شماره تلفنش را داد. با او تماس گرفتم و قرار گذاشتم. او را به خانهام در زیباکنار بردم. وقتی وارد خانه شدیم، دستانش را بستم. بعد با روسری دهانش را بستم و از پشت سر طنابی دور گردنش انداختم و خفهاش کردم و برای اینکه راحت جسد او را حمل کنم، مثلهاش کردم و 3 روز بعد جسد را داخل استخر ماهی انداختم.»
فرزاد پس از محاکمه به 7مرتبه قصاص و همسرش به اتهام معاونت در قتل عمد به تحمل حبس محکوم شد. این رای در دیوان عالی کشور نیز مهر تایید خورد و او صبح روز 19 دی ماه 1399 در زندان لاکان رشت با حضور تعدادی از اولیای دم مقتولان به دار مجازات آویخته شد.
سال 1396 وقتی در پارسآباد مغان همه در جستوجوی آتنا بودند به کشف جسد او رسیدند و مرد دیگری سر از پرونده قتلهای زنجیرهای درآورد. اسماعیل رنگرز که سه زن و دختر را کشته بود.
قتل آتنا با بررسی دوربینهای مداربسته مشخص شد. آتنا در محدوده مغازه قاتل ناپدید شد، اما لحظه ورود او در هیچ دوربینی به ثبت نرسیده بود. در این زمان اسماعیل به عنوان مظنون دستگیر و جهت بازجویی روانه زندان شد. خانه او مورد بازرسی قرار گرفت، اما پلیس از وجود پارکینگی که قاتل در مکانی نزدیک در اختیار داشت، باخبر نبود. به گفته برادر قاتل، او از زندان با همسرش تماس گرفت و خواست که نسبت به امحای مواد مخدر نگهداری شده در پارکینگ اقدام کند. همسر اسماعیل رنگرز، پس از پیدا کردن بشکهای که جسد در آن قرار داشته و بوی تعفن میداد، برادر قاتل را در جریان قرار میدهد و او نیز جسد را از درون بشکه کشف میکند و به پلیس خبر میدهد. او در بازجوییها به قتل دو زن دیگر نیز اعتراف کرد.
سال 1391 زنی مفقود میشود و با توجه به سرنخهایی که وجود داشته اسماعیل به اتهام آدمربایی او دستگیر میشود و دو هفته در بازداشت به سر برد، ولی از آنجا که دلیلی مبنی بر اینکه این زن به قتل رسیده به دست نمیآید، او با صدور قرار منع تعقیب آزاد میشود. اسماعیل در آخرین دستگیری و بازرسی، به قتل او اعتراف کرد. همچنین سال 93 جسدی کشف شد که قاتل آن نامشخص بود. پس از قتل آتنا و بررسی تحقیقات، خودروی اسماعیل مورد بازرسی قرار گرفت و چکی به نام مقتول کشف شد. او به این قتل نیز اقرار و اعتراف کرد او را به قتل رسانده است.
سرانجام اسماعیل رنگرز سحرگاه 29 شهریور ماه 1396 در ملاعام اعدام شد.
سال 1400 با جنایتهای علیاکبر خرمدین و همسرش ایران موسویثانی و قتل سه عضو از خانواده آنها شروع شد.
اکبر خرمدین در اواخر اردیبهشت سال 1400 به همراه همسرش به اتهام قتل فرزندش؛ بابک خرمدین بازداشت شد. آنها در بازجوییها به قتل یکی دیگر از فرزندان خود و دامادشان نیز اعتراف کردند. خرمدین قبل از محاکمه در زندان رجاییشهر دچار ایست قلبی شد و درگذشت. اکبر خرمدین و همسرش هر سه قربانی را پس از خوراندن داروی بیهوشی خفه و جسد هر سه را مثله و در سطل زبالههای تهران رها کردند.
بابک خرمدین در 25 اردیبهشت 1400 به دست والدینش در شهرک اکباتان تهران قتل رسید. در 26 اردیبهشت و پس از آنکه بخشهایی از جسد مثله شده او توسط یک کارگر شهرداری در شهرک اکباتان پیدا شد، پلیس پدر و مادر خرمدین را بازداشت کرد و آنها به قتل هر سه عضو خانوادهشان اعتراف کردند.
سال 1402 دومین قاتل سریالی زن، پا به صفحات حوادث مطبوعات گذاشت. کلثوم اکبری زن 56 سالهای که در شهریور ماه به ظن دست داشتن در مرگ همسر 82 ساله خود بازداشت شد. او پس از دستگیری به قتل 10 نفر دیگر که همگی همسران او بودند، اعتراف کرد. او پس از بازداشت اعتراف کرد با حل کردن تعداد زیادی قرص فشار خون در ظرف آب، طی چند مرحله همسرش را بیحال و در نهایت با حوله خفهاش کرده است.
کلثوم اکبری در محافل زنانه حاضر میشد و از زندگیاش میگفت و اعلام میکرد که حاضر است به عقد موقت مردی سالخورده دربیاید تا از او نگهداری کند و سرپناهی هم داشته باشد. بدین طریق فرزندان مردان سالخورده او را به پدرشان معرفی میکردند و کلثوم هم بعد از مدتی که از زندگی مشترکشان میگذشت این مردان را خفه و به قتل میرساند. او هم اکنون در زندان ساری به سر میبرد.